این پنج سوال را از خودتان بپرسید
فکر میکنید یک ایده عالی دارید؟
زمانی که یک ایده هیجانانگیز جدید به ذهنتان خطور میکند، تمرکز روی تمام مزایای آن و بیمقدمه دستبهکار شدن کار آسانی است، اما ممکن است چنین کاری به شکست منجر شود. چشمانداز محدود شما میتواند به این معنا باشد که موانع احتمالی را نمیبینید و اینگونه ممکن است گزینههای نویدبخش دیگری را نادیده بگیرید.
اگر میخواهید بهترین ایدههایتان شکوفا شوند، باید ذهنتان را در برابر چشماندازهای مختلف باز کنید (چشمانداز افرادی خارج از تیمتان که معمولا با آنها صحبت نمیکنید) و از خودتان سوالاتی بپرسید که به شرح مفصلی نیاز داشته باشند. بعد از اینکه ایده خود را ارائه دادید، از خودتان بپرسید: این تحلیل پیش از اجرای ایده، چه چیزی را آشکار کرده است؟ به افرادی که در کنارتان نیستند، بیندیشید و از خودتان بپرسید: پیشکسوتان این حوزه چه نظراتی خواهند داشت؟ در نهایت، خودتان را جای رقبایتان بگذارید؛ اگر موفق شوید، آنها از وجود کدام نواقص و نقطهضعفها در ایده شما خوشحال میشوند؟
چیزهای جدید بهراحتی میتوانند به ما انرژی بدهند؛ چه یک محصول جدید که روی آن کار میکنیم، باشد، چه پروپوزال یک کتاب و چه فرایندی که به احیا نیاز دارد. ایدههای درخشان جدید، ما را به وجد و هیجان میآورند و باعث میشوند که سریعتر حرکت کنیم، ما هم از این فرصت بهره برده که بزرگ فکر کنیم و قدمهای بزرگی برداریم. اعضای تیم را جمع میکنیم و بدون مقدمه دست به عمل میزنیم و تنها از مزایای اندیشههایمان سخن میگوییم و برنامهای میریزیم تا نویدهای آن را محقق سازیم. هدف ما این است که دیگران را تحت تاثیر قرار داده و متقاعد کنیم، اما چشم خودمان و دیگران را روی عیب و ایرادهای احتمالی ببندیم.
اما در این روند، خود را در معرض مخاطرات ناشی از چشمانداز محدود قرار میدهیم. وقتی ما در اتاقهای کوچک خودمان با عقاید خودمان محصور شدهایم، انگیزه ما برای تاثیرگذاری سریع میتواند اوضاع را پیچیده سازد. ممکن است در لحظه آخر با موانع غیرمنتظرهای روبهرو شویم یا مسیرهای نویدبخش دیگری را بررسینشده باقی بگذاریم. شاید هم کارهایمان طولانی شود یا به بنبست بخورد و بهکلی از بین برود.
چه چیزهایی در چشم شما متمایز است؟
زمانی که ایدهای را مطرح یا مسیری را برای پیشرفت تعیین میکنید یا هنگام آمادهکردن طرح، بیشتر کارها قبل از انجام گفتوگوها صورت میگیرد. به محض اینکه در مورد طرح با دیگران گفتوگو کردید، دیگر ایده شما در اختیار جمع قرار گرفته است. به جای اینکه گفتوگوها را بهدقت پیش ببرید، با پرسیدن این سوال ببینید که دیگران چه چیزهایی از مطالبی که شما مطرح کردهاید، برداشت کردهاند؟ ممکن است مخاطبان شما موضوع اصلی را متوجه شوند یا ممکن است از زاویه کاملا متفاوتی به موضوع بپردازند. مزیت دیگری که پرسیدن این سوال دارد، بازخوردی است که میگیرید. شاید هیچکس به بخشی که شما میخواستید بر آن تاکید داشته باشید، اشاره نکند، اما با درخواست صمیمانه نظرات شنوندگانتان را جویا شوید و از آنها بخواهید که در این مسیر با شما همراه شوند. زمانی که ایدههای ما با ایدههای دیگران ترکیب شوند، شانس دستیابی به هدف افزایش مییابد.
چه چیزی جا افتاده است؟
شاید فکر کنیم که از زوایای مختلف به یک مشکل پرداختهایم و تمام احتمالات امکانپذیر را بررسی کردهایم، اما ممکن است آدمها با پیشزمینهها یا تخصصهای مختلف، متوجه وجود کاستیهای مختلفی شوند. با پرسیدن این سوال این پیام را به دیگران میدهیم که پذیرای بازخورد آنها هستیم و تمایل داریم قدرت را به شخص دیگری نیز واگذار کنیم. در این صورت میتوانیم پیش از خروجی نهایی، خطاها را شناسایی کرده یا حتی مزیتی چشمگیر در بازار به دست بیاوریم.
تحلیلهای پیش از اجرای ایده، چه مواردی را آشکار میکنند؟
«گَری کلِین»، روانشناس، پژوهشگر و متخصص در حوزه تصمیمگیری، به تیمها توصیه میکند که پیش از اجرای ایده تجزیهوتحلیلهایی انجام دهند و تا یک سال بعدیشان را پیشبینی کرده و شکست پروژهشان را تصور کنند. اعضای تیم داستان شکست پروژهشان را مینویسند. اینکه ایدههایمان ما را هیجانزده کنند، امری طبیعی است، اما اگر لحظهای توقف کنیم و به این بیندیشیم که ممکن است چه اشتباهاتی رخ دهد، ممکن است مسیرمان تغییر یابد.
پیشکسوتان این حوزه چه نظراتی خواهند داشت؟
روش دیگری که ما از طریق آن چشماندازمان را محدود میسازیم، گرفتار آمدن در دام دانش است. ما بهعنوان افراد متخصص یا مدیران ارشد، تصور میکنیم که دیگران درک میکنند که ما چه هدفی داریم و چرا این مسیر را انتخاب کردهایم. در نتیجه، ارتباطات خود را محدود کرده و از برنامههای جدیدمان رونمایی میکنیم، در حالی که پیشکسوتهایی که ماههای زیادی را صرف پرداختن به این ایدهها نکردهاند، چپچپ نگاهمان میکنند. وقتی فرضیهها و ایدههایمان را با کسانی که تحت تاثیر آن قرار خواهند گرفت، در میان بگذاریم، متوجه این واقعیت میشویم که راهی که در پیش رویمان قرار دارد، فقط مبتنی بر تخصص نیست، بلکه اساس آن در تجربیاتی است که برای دیگران خلق میکنیم.
اگر موفق شوید، رقبایتان از کدام شکستهای شما خوشحال میشوند؟
ما اغلب در سیاست داخلی غرق میشویم و سخت تلاش میکنیم تا برای دستیابی به موقعیتهای جدید با افراد بلندپایه لابی کرده و برای آنها خوشخدمتی کنیم. اگر به جایی ورای اتاقهای محصور در سازمان خودمان بنگریم، میبینیم که شیوه تفکر رقبایمان چطور میتواند چشمانداز ما را گسترش دهد. فقط از خودتان نپرسید که کدام شکستهای شما باعث خوشحالی رقبا میشود، بلکه بپرسید که آنها چگونه از معنایی که موفقیت برای شما دارد، خوشحال میشوند.
یکی از مشتریان ما تصمیم گرفت که واقعا به این سوال فکر کند. مدتها قبل از تاریخ رونمایی از خط تولید جدیدشان، اعلامیهای منتشر کردند. سپس از افرادی از درون سازمان خواستند تا وانمود کنند که رقیب آنها هستند. از این افراد درخواست کردند که تصور کنند در دفتر رقیبشان در کنفرانسی شرکت کردهاند؛ آنها حتی لوگوی شرکت رقیب را نیز روی دیوار اتاق کنفرانس قرار دادند! لیوانهای نوشیدنی بین افراد تقسیم شد و از هر نفر خواستند که جملهای در وصف نقصانهای محصول جدید بگوید تا به سلامتی آن بنوشند. به جای اینکه تصور کنیم چگونه میتوانیم رقبایمان را شکست دهیم، میتوانیم شیوه انتقاد آنها را از بهترین کارمان تصور کنیم.
ایدهها از انزوا بیزارند. بهندرت پیش میآید که مخاطب ایدههایمان فقط خودمان باشیم. فرایندی که از طریق آن به ایدههای خود زندگی میبخشیم، نیازمند شنیدن دیدگاههای مختلف زیادی است تا به آن ایده شکل بدهند و باعث ماندگاری آن شوند.
پیشنهاد مطالب مرتبط با مقاله “فکر میکنید یک ایده عالی دارید؟”
چرا پرورش مهارتهای ارتباطی اهمیت دارد؟ | کارآفرینی فردی چیست؟